سبز سبزه ریشه داره!
- ۳ نظر
- ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۷:۳۸
- ۱۴۰ نمایش
یه سرماخوردگی ساده وقتی طولانی میشه،وقتی شیشه ی کتوتیفن خالی میشه و کپسول سرخ آبیای ویتامین تموم میشه...وقتی خوب نمیشی و هر شب تب می کنی...وقتی آب جوش عسل قوت غالبت میشه و گلو درد هم چنان ادامه داره دلیلش گرم نگه داشتن پهلوهات و سر وقت نخوردن داروهات نیست!دلیلش شاید اتفاقای بدی باشه که مثه کاست های نوار قدیمی پشت هم چیده شدن و داداش کوچیکه تقی می زنه به اولی ش و پشت هم میفتن!
اینکه دلت نخواد خیلیا رو واسه خیلی وقت ببینی،اینکه شماره هاشونُ حفظ کنی که جواب تلفن شونُ ندی دلیلش حذف مقتدرانه ی خودت از زندگی بقیه است،بقیه ای که یه روز مهم زندگیت بودن و دیگه نیستن!
آب از آب تکون نخورده ولی یه چیزی تو دلت تکون خورده که دیگه بی خیال خیلیا بشی،بی خیال خیلیایی که چاپای مختلف رساله تو کتابخونه شون دارن و هر وقت دلشون خواست میرن سراغ یکی،تو اولین چاپ رساله شون احکام ارث یه چیزه تو پنجمی یه چیز دیگه!
و تنها دغدغه ی خیلیامون اینه که یه عزاداری ی بکنیم،هیئتی بریم،نذری ی بدیم،یه ده - دوازده تومنی بسلفیم بریم حج همون دو به هم زن ِ حال بهم زن ِ کلب حسین (ع) بشیم!
+یه دوستی داشتم غذای نذری نمی خورد،نمی فهمیدمش!
+دلم میخواد واسه همیشه از این شهر برم!
غمی ست در دل من،ذره ذره،آه به آه،
بزرگ می شود این ورپریده ماه به ماه!
+قربون ِ خدا بشم.
کورم کردی
کرم کردی
خرم هم کردی
خدا قوتت بدهد مرد!!!
قربون دست ِ کج و چشم ِ چپ و ذهن خراب بعضیا که یادشون رفته این دنیا صاحاب داره!
ز شرک ما همه بت ها به حیرت اند هنوز
که با که بود دگر،ناله ی الهی ما
حسین جنتی
مذهب چیز خوبی ست ولی دلیل نمی شود مذهبی ها،همه و همه ی مذهبی ها هم خوب باشند!
این روزا و این آدمای مومن مسلمونُ فراموش نمی کنم...یادم می مونه مَحرمم کیه نامَحرمم کیه یادم می مونه!
+حالم خوب میشه!
جای نگرانی دارد که خیلی هامان توی آپارتمانهای کوچکمان خر نگه می داریم
حالا نه اینکه تصمیم گرفته باشیم از اتاق خواب تا آشپزخانه را خرسواری کنیم نه!
تصمیم گرفته ایم آن قدر با خرها یخلا شویم که آدمها را دور از جان خودمان خر فرض کنیم
و مدام توی ذهنمان این باشد که خرمان را هرچه سریع تر از پل ِدوست و آشناهای خر پنداشته مان بگذارانیم!
برای ما خر حیوان عزیزی است،برای شما چطور؟؟؟؟
خوش خوشانمان نیست...
از اینکه رفتار غلط فرد یا افرادی باعث شکل گیری یه تفکر غلط بشه می ترسیدم،از اینکه کسی بنا به مشهدی بودنم یه جور خاصی راجع بهم فکر کنه،یا مثلا واسه خاطر چادرم حاضر باشه میله آهنی مترو رو بچسبه و روی صندلی آبی ِکنار من نشینه می ترسیدم،به خودمم اجازه ندادم رفتار و تصوری که از اون آقای قمی داشتم به همه ی قمی ها تعمیم بدم و همه ی آدمای بد ذهنمُ با یه تکه کاموا وصل کنم به یه بهانه ای به یکی دیگه وصل کنم و آدم بده شون کنم!
حالا اما فکر می کنم یه رفتارایی اون قدر بد و غلط هستن که تفکرات غلطی واسمون درست کنن،یا بهتر بگم یه آدمایی اون قدر خوب و عالی نقش آدم بده ی قصه رو بازی می کنن که تفکر غلطه بدون اجازه،بدون یا الله میاد میشینه تو ذهنمون...از اون مدل نشستنا که میگی کنگر خورده لنگر انداخته!
الآن بزرگ ترین ترسم اینه این جوری با این ذهن آشفته و افکار نا به سامون با این تفکرات صد در صد غلط ِکنگر خورده لنگر انداخته،با این شک و شبهه هایی که راست راست تو سرم راه میرن و بستنی قیفی لیس می زنن،با اینا بمیرم!
خدایا میشه آچارکشی م کنی؟!
از اونجایی که بعضیا تنها بویی که از اسلام شنفتن بوی پلو قیمه ی امام حسین و شله زرد و حلیم نذری ــه توصیه میشه قبل محرمی یه تک پا پیش دماغ پزشک بریم،همگی مون...بلکه بوهای دیگه ای هم بشنفیم!
+هر عیب که هست از مسلمانی ِ ما ست!