ناهنجار پسر عمته:[
به حدی ملت بیکاری هستیم این روزا که فقط منتظریم یکی قربانی شه ما بریم خونشون!بیکاری در این حد که یکی از دوستان اعلام آمادگی کرد و ما طی یک حرکت چیلیکی(خیلی سریع)به سایر دوستان خبر دادیم و برخلاف پیش بینی ها که فقط 5 نفر بیشتر نمیشیم 15 نفر با روی باز و نیش بازتر اعلام حضور کردن!بماند که اون دوست بخت برگشته که خدا زده بود پس کله اش دو سه روز گم و گور شد!دوستان پیشنهاد دادن بریم بیرون.سینما توسط داداش یکی شون،پارک ملت بابای دیگری،کافی شاپ خواهر و شوهرخواهر یکی دیگه رد شد!موند حرم!کجا از حرم بهتر؟کجای حرم میشه 10-15 نفر بیشنن و حرف بزن و مسدع اوقات شریف کسی نشن!اینجا بود که اینجانب با تمام هوشیاری نداشته ام بهشت ثامنُ پیشنهاد دادم!هواش خوب نیست که هست،ساکت و آروم نیست که هست!بهتر از همه اینها آدمیزاد باید هر چند وقت یه بار بره قبرستون یاد مرگ بیفته زیاد دلبسته ی این زندگی نشه!
رفته بودیم دیدن یکی از بچه های از زیر تیغ برگشته،سه ساعت تمام بی وقفه حرف زدیم،بحثمون سر مهدکودک رفتن یا نرفتن بچه ها بود!من می گفتم تا حد ممکن بچه نباس بره مهدکودک!جبهه ی مخالف معتقد بودن مهدکود از نون شب هم واجب تره،بچه مهدکودک نره کجا بره؟بحث کاملا داغ بود که جبهه ی مخالف پی به حقانیت ما برد و گفت آره بابا چیه مهدکودک؟!اونایی که مهدکودک میرن همشون ناهنجارن،مثل یاسی!-ناهنجار پسرعمته!
- ۹۲/۰۶/۰۸
- ۱۹۵ نمایش