جز از کل

مگر گداز کند شیشه ى شکسته درست!

جز از کل

مگر گداز کند شیشه ى شکسته درست!

جز از کل
آخرین نظرات

بابای لنگ دراز من ;)

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۵۳ ق.ظ

برخلاف حالا دوران کودکی عاشق تلفن جواب دادن بودم حتی آن وقتهایی که بزرگ ترها با کمال بی انصافی کوچک و کودک بودنم را به رخم می کشیدند و می گفتند"گوشی را بده بزرگترت"بزرگ تر از ظنِّ من تنها پدرم بود که اگر خانه نبود می گفتم ساعت فلان زنگ بزنید هنوز نیامدند.

بزرگترین دغدغه ی کودکی من این بود که اگر پدرم نباشد-خدایی ناکرده-با که بروم خرید؟
مادرم بنا به تحصیلات و ذهن حساب گرش محتاط عمل می کرد در بازار و خرید بیش تر، ولی پدرم نگفته می دانست گوجه سبزهای نوبرانه
چشمم را گرفته یا حتی بوی دیزی سنگی هوش و حواس از سرم برده.

هیچ لذتی بزرگتر از این نبود که صبح ها سر بیدار شدن و مهد کودک رفتن بد قلقی می کردم و مادرم خسته از سر و کله زدن کیف و چادرش را برمی داشت و از دم در می گفت"هر کی بد عادتش کرده یه فکری بکنه"و هرکی پدرم بود که محل کارش محل کارمان شده بود و من معرف حضور همه ی آدمهای اداره شان بودم...حتی ارباب رجوع ها!

پدرم تنها، پدر ِ من نیست اما تنها پدر ِ من است...تنها مردی که لایق ستودن است.قلب

نظرات (۱)

متن زیبایی بود مخصوصا خط اخرش !
پاسخ:
ممنونم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی