دسته گل :(
جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۶ ب.ظ
بابا آب داد
نه یک لیوانِ پر
نه یک لیوانِ نیمه پر
نه یک پارچ
نه یک ...
بابا یک دسته گل آب داد
ما خانه مان را عوض کردیم
من نرسیدم لباس قرمز عروسکم را تنش کنم
دیر وقت بود نشد دفتر عکس برگردانهای بهاره را پسش دهم
محمد دسته های آتاری اش دست سعید ماند برای همیشه
و مادر آن شب
چشم هایش گویی اصلا سفیدی نداشت
تماماً قرمز بود
درست رنگ لیاس عروسکم
شب های همین زمستان کذایی بود به گمانم
که بابا دسته گل آب داد
و آب برد
.
.
.
با احترام به همه ی باباهای خوب دنیا که قراره خوب بمونن و بد نشن.
- ۹۲/۰۶/۱۵
- ۲۰۵ نمایش