جز از کل

مگر گداز کند شیشه ى شکسته درست!

جز از کل

مگر گداز کند شیشه ى شکسته درست!

جز از کل
آخرین نظرات

۱۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس نوشت» ثبت شده است

اگه اشکای آدما هم جز میانگین بارش حساب می شد خوب بوداااا...میانگین بارشمون می رفت بالا...ذخایر زیرزمینی پر می شد...یه عالمه سد جدید هم باس می ساختیم!

سرمون حسابی شلوغ می شد!

  • یاس رها

ما یه همچین خدایی داریم،هیچ کی رو دستش بلند نشده و نمیشه!

یه همچین خدایی که از جیک و پوک زندگیت باخبره،که دست اندازا و چاله چوله های اتوبانتُ دیده قبلاًااااا،که خدایی بلده!

+بوی نرگس،بوی نون،بوی آدم برفی!

 

 

  • یاس رها

گــــاو

۱۴
آذر

شاید یک روز کتابی بنویسم و در آن ثابت کنم به عکس تصور انسان ها ,گاوها گاو نیستند.گاوها شخصیت پیچیده ای دارند.برخی احساساتی,گوشه گیر,خجالتی و فروتن اند,برخی ریاست طلب,پرخاش گر و زود رنج اند.اندام بزرگی دارند ولی بسیار مهربان ,متین و بی آزارند.گاوها اغلب بیماری قلبی دارند,تنها به خاطر جثه ی بزرگ شان نیست,به خاطر رنج هایی ست که در طول زندگی می کشند.از نظر عاطفی پیچیده اند,ماده هایشان مادران خوبی هستند,نُه ماه باردارند و فرزندشان را تا یک سالگی شیر می دهند و مراقبت می کنند,مهارت های زندگی می آموزانند,هم به ما شیر می دهند و هم به بچه هایشان.برای همین بیشتر گاوها دچار کمبود کلسیم هستند,سینه هایشان ملتهب و متورم است.حافظه ی خوبی دارند,باهوش اند هرگز برکه ای را که از آن آب نوشیده اند یا علفزاری را که در آن علف های خوش مزه ای چریده اند و زیر آفتاب مطبوعی چرت زده اند ,فراموش نمی کنند.خوبی را به خاطر دارند.برای از دست رفتن اعضای از دست رفته خانواده خود ،کسانی که با مهربانی و احترام با ایشان رفتار کرده اند عزاداری می کنند.حتی اشک می ریزند.آنها یکسره نشخوار می کنند و من کنارشان می نشینم و می نویسم : خورشید جان،خورشید جان،امان از این بی تو گذشتن ها .وقتی از شما دورم،برف های درونم آغاز می شود.کاش می دانستید درباره تان چه فکر می کنم.من برای دیدن شما همه ی در ها را زدم،عاشقی خوبست،زندگی حلال کسانی که عاشقند.من خجالتی ام و هنوز نمی دانم اسمتان را چگونه تلفظ کنم.ای کاش عشق خود لب و دهان و زبان داشت.

جلال آباد را بشنوید با صدای محمد صالح اعلا

  • یاس رها

پله ها را دوتا یکی بالا می روم...سرخوش از دیر رسیدن و ندیدن خانم احمدی لبخند می زنم...لحظه ای پشت در کلاس می ایستم و نفس تازه می کنم.
ثانیه ای نگذشته که صدای تق تق کفش هایش و بعد هم صورت جدی و عبوسش خوشی ام را محو می کند.
-خب خانوم منتظری امروز چرا دیر اومدی؟
-خانوم این مهدیه احمدی سوم الف با ما تو مترو بود...داشتیم حرف می زدیم...حواسمون پرت شد ایستگاه بعدی پیاده شدیم...آسانسور خراب بود از پله ها اومدیم...ما که اومدیم بالا مترو رفت...دیگه دیر رسیدیم...ببخشید.
-با مهدیه احمدی صحبت می کردی؟
-بله خانوم...دختر خاله مونه.
-پیش پات مامان مهدیه احمدی زنگ زد گفت مهدیه تب کرده نمیاد.
-ما هم اگه سه تا بستنی می خوردم تب می کردیم...مهدیه که نصف مائه.
-تو از کجا می دونی سه تا بستنی خورده؟
-خب دیشب ما هم بودیم دیگه...تولد مهدیه بود رفته بودیم شهربازی.
-خب خوش گذشت؟!
-خیلی خانوم خیلـــــــــی...ما اصلا دلمون نمی خواست بریم خونه...دایی مرتضی مون همه رو بستنی دعوت کرد...مهدیه هم بستنی خودش و علی کوچولو و مامانشُ خورد و سرما خورد...نوش جونش!
-که اینطور؟!
-می دونین چیه خانوم این مهدیه یه بافت تنش بود داشت یخ می کرد...مامان ما هم که مهدیه دوست گفت کاپشنتو درآر بده مهدیه لباسات گرمه...ما هم گفتیم بدون کاپشن مدرسه نمیایم که بابامون گفت بیخود کردی خودم می برمت.
-خب بقیه اش؟!
-هیچی دیگه ما تو راه بودیم مامانمون زنگ زد که دفترت رو اپن جا مونده...برگشتیم خونه که دفترمونُ برداریم دیر شد.
-پس با بابات اومدی نه با مترو؟!
-آره.اون قضیه ی مترو مال دیروز بود اشتباه شد.
-بقیه ی روزا چرا دیر می رسی؟
-خب خانوم دیر می شه دیگه تازه ش هم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه...میشه بریم سر کلاس؟!

  • یاس رها

روزای خوبی پشت این روزای من هست!

  • یاس رها

هدیه های خوراکی،خوراکی های هدیه خیلی خوشمزه ان لا ریب فیه!

  • یاس رها

داشتند تخته بازی می کردند!

مرداد92-همدان دوست داشتنی

  • یاس رها

  • یاس رها

یه سرماخوردگی ساده وقتی طولانی میشه،وقتی شیشه ی کتوتیفن خالی میشه و کپسول سرخ آبیای ویتامین تموم میشه...وقتی خوب نمیشی و هر شب تب می کنی...وقتی آب جوش عسل قوت غالبت میشه و گلو درد هم چنان ادامه داره دلیلش گرم نگه داشتن پهلوهات و سر وقت نخوردن داروهات نیست!دلیلش شاید اتفاقای بدی باشه که مثه کاست های نوار قدیمی پشت هم چیده شدن و داداش کوچیکه تقی می زنه به اولی ش و پشت هم میفتن!

اینکه دلت نخواد خیلیا رو واسه خیلی وقت ببینی،اینکه شماره هاشونُ حفظ کنی که جواب تلفن شونُ ندی دلیلش حذف مقتدرانه ی خودت از زندگی بقیه است،بقیه ای که یه روز مهم زندگیت بودن و دیگه نیستن!
آب از آب تکون نخورده ولی یه چیزی تو دلت تکون خورده که دیگه بی خیال خیلیا بشی،بی خیال خیلیایی که چاپای مختلف رساله تو کتابخونه شون دارن و هر وقت دلشون خواست میرن سراغ یکی،تو اولین چاپ رساله شون احکام ارث یه چیزه تو پنجمی یه چیز دیگه!

و تنها دغدغه ی خیلیامون اینه که یه عزاداری ی بکنیم،هیئتی بریم،نذری ی بدیم،یه ده - دوازده تومنی بسلفیم بریم حج همون دو به هم زن ِ حال بهم زن ِ کلب حسین (ع) بشیم!

+یه دوستی داشتم غذای نذری نمی خورد،نمی فهمیدمش!

+دلم میخواد واسه همیشه از این شهر برم!

غمی ست در دل من،ذره ذره،آه به آه،
بزرگ می شود این ورپریده ماه به ماه!

+قربون ِ خدا بشم.

  • یاس رها

خدا قوت!

۲۱
آبان

کورم کردی

کرم کردی

خرم هم کردی

خدا قوتت بدهد مرد!!!



  • یاس رها