جز از کل

مگر گداز کند شیشه ى شکسته درست!

جز از کل

مگر گداز کند شیشه ى شکسته درست!

جز از کل
آخرین نظرات

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

آقای ادیسون عزیز

خیلی مرسی که برق را اختراع کردی

آقای بابابرقی جان

از شما هم مرسی که برق به خانه ی ما آوردی

اما ما...تا وقتی چشمهای هم دیگر را داریم

برق نمی خواهیم.

لطفا برق خانه ی ما را ببرید...لطفا!

 

  • یاس رها

من فکر می کنم آدمایی که کم حرفن دهنشون پره،نه که خیلی وقته حرف نزدن دهنشون از کلمه ها پره...اون قدر پر که اگه دهن باز کنن و بخوان یه جمله بگن یه عالمه کلمه از گوش و کنار لبشون می ریزه پایین!

  • یاس رها

رو حساب همون سخن قدیمی که میگه شکستنی مالِ شکستنه،باس گفت پیشامد مال پیش اومدنه لابد!

از گوارا بودن یا ناگوار بودن پیشامدا بگذر جان عزیزت که وقت تنگه و بحثش خاص عامه نیست،خاص خواصه!این کلمه ی گوارا منُ یاد گوره خر میندازه،گوره خر جماعت اصلا و ابدا خر نیستن،فقط خود خرا خرن و اجداد و نواده هاشون.

داشتم می گفتم پیشامد مال پیش اومدن ـــه خواهر من،پنگول نکش صورت برگ گلتُ سر شور شدن ِشله زرد...پیش اومده دیگه،تقصیر این سازمان بازیافته فقط نمک میده جا کتابای عمری نخونده مون،شکرپاش خالی خالیه، اون وقت اینا خیالشون نیست که یه فکری واسه شکرپاشای بی شکر مردم بکنن،آدم درد بی شکریشُ به کی بگه که فردا پس فردا بل نگیره واسه ش؟!یا شما اخوی دربی رو کی برده کی باخته تا اونجا که حافظه پاسخگوست همه جا امن و امان بوده و مساوات برقرار!چی شده که من و شمای عاقل و بالغ گول این آبی قرمزا رو خوردیم و تخمه بستوندیم و یه طایفه چتر شدن خونه مون واسه بدو بدو کردن چندتا آدم دوپا دنبال یه توپ سر به هوا.ما هم لب وا نکردیم به شکایت و تا تونستیم خودخوری کردیم ...بگو هرچی تو دلته که آدمیزاد،قول ِ قدیمیا به زبون زنده ست که اگه نگه و بریزه تو خودش کارش یه سره ست!البت که این یه سره شدن نون ِ سفره واسه اهل و ایال خیلیا ست،از گلفروش و گلاب فروش که دستشون تو یه کاسه است قلم بگیر تاغسال و بقال و اقوام وابسته که وقتی بو کباب سیخی شنفتن بلند میگن الفاتحه مع الصلوات!

نگی نگفتی که گفتم و نشنفتی!!!

حساب کتاب دنیا که دست من و تو نیست هی چرتکه دست می گیری دو دو تا چهارتا می کنی،یه جاهایی ترمز دستی لازمه،نکشی واست میکشن!ملتفتی که اوضاع چه جوریاست خودت تُندی دست به کارشو دستی رو بکش که این پلیسای بی مروت عشق ِجریمه بریدنن واسه عوام الناس بهانه هاشون هم که یه جور نیس.یه آبی به دست و روت بزن،کش و قوسی بده خودتُ،نفسی تازه کن و از دوباره استارت بزن...برو تو جاده.منتها همون ب بسم الله 120 نرو!واسه بغلیا می گم حسودی شون میشه و چشم حسود هم که تا انگشت نکنی توش دریاچه نمکه و ضرر رسون!غصه ات نباشه سر دیر رسیدن که می دونم دیر دیرات میشه واسه رسیدن اما فشار نیار به ابوطیاره ات، تو این برِّ برهوت آب روغن قاطی کنه مصیبته!

مصیبت هم بی مصیبت خوون حکم عروسی ِبی مادرشوهره...نه لطفی داره نه صفایی،خلاصت کنم جهنمه!نپر میون سخنم که رسیدیم ته خط مقدم،آسمون ریسمون بافتم بلکه حواس ِجمعت پرت شه و یادت بیاد اون ته مه ــای دلت چی دلش می خواد؟نظر منُ بخوای ویار زنونه مردونه نداره،حموم نمره که نیست!همه خلق خدا ویار دارن،ویار داشتن که گناه نیست،بترسی از داشتنش قایمش کنی نگی،با خودت حرف بزن ببین ویار ِچی داری؟!  

بگذریم از صغری کبری و شهین مهین،پیشامده پیش اومده،به قول اقبال از خواب گران،خواب گران خیز!

  • یاس رها

من یک نفهم ِ مادرزادم،شاید هم پدر زاد!
فرقی نمی کند نفهم بودن من از کروموزوم های مادری ست یا پدری،در اصل مسئله تاثیری ندارد،نفهم بودن من مهم است که نفهمم...خیلی هم نفهم!



  • یاس رها

دسته گل :(

۱۵
شهریور

بابا آب داد
نه یک لیوانِ پر
نه یک لیوانِ نیمه پر
نه یک پارچ
نه یک ...

بابا یک دسته گل آب داد
ما خانه مان را عوض کردیم
من نرسیدم لباس قرمز عروسکم را تنش کنم
دیر وقت بود نشد دفتر عکس برگردانهای بهاره را پسش دهم
محمد دسته های آتاری اش دست سعید ماند برای همیشه
و مادر آن شب
چشم هایش گویی اصلا سفیدی نداشت
تماماً قرمز بود
درست رنگ لیاس عروسکم
شب های همین زمستان کذایی بود به گمانم
که بابا دسته گل آب داد
و آب برد
.
.
.
با احترام به همه ی باباهای خوب دنیا که قراره خوب بمونن و بد نشن.

  • یاس رها

برخلاف حالا دوران کودکی عاشق تلفن جواب دادن بودم حتی آن وقتهایی که بزرگ ترها با کمال بی انصافی کوچک و کودک بودنم را به رخم می کشیدند و می گفتند"گوشی را بده بزرگترت"بزرگ تر از ظنِّ من تنها پدرم بود که اگر خانه نبود می گفتم ساعت فلان زنگ بزنید هنوز نیامدند.

بزرگترین دغدغه ی کودکی من این بود که اگر پدرم نباشد-خدایی ناکرده-با که بروم خرید؟
مادرم بنا به تحصیلات و ذهن حساب گرش محتاط عمل می کرد در بازار و خرید بیش تر، ولی پدرم نگفته می دانست گوجه سبزهای نوبرانه
چشمم را گرفته یا حتی بوی دیزی سنگی هوش و حواس از سرم برده.

هیچ لذتی بزرگتر از این نبود که صبح ها سر بیدار شدن و مهد کودک رفتن بد قلقی می کردم و مادرم خسته از سر و کله زدن کیف و چادرش را برمی داشت و از دم در می گفت"هر کی بد عادتش کرده یه فکری بکنه"و هرکی پدرم بود که محل کارش محل کارمان شده بود و من معرف حضور همه ی آدمهای اداره شان بودم...حتی ارباب رجوع ها!

پدرم تنها، پدر ِ من نیست اما تنها پدر ِ من است...تنها مردی که لایق ستودن است.قلب

  • یاس رها

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده

-ببین بهار کوچولو دختر گلم وقتایی که مامانی و بابایی دعوا می کنن نترس،من پیشت هستم که نترسی،بغلت می کنم،نازت می کنم،موهاتُ دسته دسته می بافم فقط تو قول بده نترسی،شبا خواب بد نبینی،ناخناتُ نَجُوی مثه من، باشه دختر قشنگم؟

خودم بزرگ میشم واست غذاهای خوشمزه می پزم،مربای آلبالو درست می کنم،خودم می برمت مدرسه،بهت املا می گم،باهات جدول ضرب کار می کنم،ازت درس می پرسم،می برمت پارک کنار خونه تاب بازی کنی.میام مدرسه تون واست جایزه میارم فقط تو خوب باش،غصه نداشته باش،قول بده به من آروم بخوابی من قول می دم زود بزرگ شم.مامان خوبی شم...مثه مامان الناز.

قول بده همیشه عروسک خودم باشی،من قول میدم زود بزرگ شم.

  • یاس رها

خلاف حساب کتابای ریاضی و معادلات پیچیده و نپیچیده اش،خیلی از اتفاقا و پیشامدای زندگی رو نمی شه پیش بینی کرد که مثلا سال 93 قیمت نفت برنت چقدر میشه و تاثیرش روی قیمت نون سنگک چقدره؟!

یا حتی آدمایی که وارد دایره ی زندگیمون میشن و اونایی که خارج میشن،نمیشه سرعت ثابت داشت و بی شتاب مثبت و منفی زندگی کرد!

وقتایی که شتاب زندگی منفی میشه و به قول معروف اوضاع بر وفق آقا مراد نیست،وقتایی که حس می کنیم از عالم و آدم عقب افتادیم و باس بیشتر گاز بدیم و بندازیم تو اتوبان،وقتایی که دو دوتا یکی میشه یکم به این فکر کنیم که عقب موندن زیاد هم بد نیست اگه همیشگی نباشه...هوووم؟!متفکر

  • یاس رها

به حدی ملت بیکاری هستیم این روزا که فقط منتظریم یکی قربانی شه ما بریم خونشون!بیکاری در این حد که یکی از دوستان اعلام آمادگی کرد و ما طی یک حرکت چیلیکی(خیلی سریع)به سایر دوستان خبر دادیم و برخلاف پیش بینی ها که فقط 5 نفر بیشتر نمیشیم 15 نفر با روی باز و نیش بازتر اعلام حضور کردن!بماند که اون دوست بخت برگشته که خدا زده بود پس کله اش دو سه روز گم و گور شد!دوستان پیشنهاد دادن بریم بیرون.سینما توسط داداش یکی شون،پارک ملت بابای دیگری،کافی شاپ خواهر و شوهرخواهر یکی دیگه رد شد!موند حرم!کجا از حرم بهتر؟کجای حرم میشه 10-15 نفر بیشنن و حرف بزن و مسدع اوقات شریف کسی نشن!اینجا بود که اینجانب با تمام هوشیاری نداشته ام بهشت ثامنُ پیشنهاد دادم!هواش خوب نیست که هست،ساکت و آروم نیست که هست!بهتر از همه اینها آدمیزاد باید هر چند وقت یه بار بره قبرستون یاد مرگ بیفته زیاد دلبسته ی این زندگی نشه!

رفته بودیم دیدن یکی از بچه های از زیر تیغ برگشته،سه ساعت تمام بی وقفه حرف زدیم،بحثمون سر مهدکودک رفتن یا نرفتن بچه ها بود!من می گفتم تا حد ممکن بچه نباس بره مهدکودک!جبهه ی مخالف معتقد بودن مهدکود از نون شب هم واجب تره،بچه مهدکودک نره کجا بره؟بحث کاملا داغ بود که جبهه ی مخالف پی به حقانیت ما برد و گفت آره بابا چیه مهدکودک؟!اونایی که مهدکودک میرن همشون ناهنجارن،مثل یاسی!-ناهنجار پسرعمته!

  • یاس رها

قدرت خدا :ا

۰۶
شهریور

از نشونه های قدرت خداست که یه خونواده ی 4 نفره،همشون عینکی باشن!تعجب

  • یاس رها