من بالای منبر هستم!
همه ی آدمها خودشان را دوست دارند،دوست داشتنها اما متفاوت است.یکی خودش را دوست دارد و ورزش صبحگاهی اش قطع نمی شود،یکی هم خودش را دوست دارد،خواهانِ شاد بودن خودش است و دست رد به سینه ی ویسکی و وودکا و اقوام وابسته نمی زند!
مدل ِدوست داشتن ِمن به مذاق بعضی ها خوش نمی آید،دوست داشتن های بعضی ها هم برای من چندش ناک است...اصلا بد نیست،تفاوت در تمام جوامع زنده وجود دارد و خیلی هم خوب اما برترپنداری بعضی ها اصلا و ابدا خوب نیست!
من هم گاهی بعضی ها می شوم...می روم بالای منبر چوبی،چهار زانو می زنم و نطق می کنم،بی آنکه نقطه ای ته خط بگذارم و برگردم سر خط!
آدمهایی که خیلی خودشان را دوست دارند،لج باز هم هستند!اعصاب خرد کن هم گاهی!
ریشه ی این لجاجت همان دوست داشتن بی حد و حصری ست که تنها متعلق به خود واحدمان است.
هم را برای دوست داشتنهامان،برای لجاجتهایی که از دوست داشتن منشا می گیرند سرزنش نکنیم!
- من با 20 تا بچه ی صغیر و کبیر چه جور برم سفر؟به کی بسپارم بهشون آب بده،نور بده،واسشون غزل بخونه؟حالا کاکتوسا مَرد شدن(مــــــَــرد،بعله مَرد) ولی حسن یوسفا نازک نارنجی ان،یخ ها هم!
- اینایی که با آهنگا کلی خاطره دارن،خاطره های دو نفره!اینا رمز موفقیتشون چیه؟ما خاطره هامون همه چند نفره ست،غالبشون هم خنده آور هستن!
- عصری با دوستان می ریم حرم...خوش میگذرد!
- ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/در دام مانده باشد صیاد رفته باشد[حزین لاهیجی]
- ۰ نظر
- ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۵۸
- ۲۰۵ نمایش